کتاب سال اندیشه جادویی

اثر جون دیدیون از انتشارات قاصدک صبا - مترجم: نیلوفر داد-بهترین خود زندگی نامه ها

Several days before Christmas 2003, John Gregory Dunne and Joan Didion saw their only daughter, Quintana, fall ill with what seemed at first flu, then pneumonia, then complete septic shock. She was put into an induced coma and placed on life support. Days later–the night before New Years Eve–the Dunnes were just sitting down to dinner after visiting the hospital when John Gregory Dunne suffered a massive and fatal coronary. In a second, this close, symbiotic partnership of forty years was over. Four weeks later, their daughter pulled through. Two months after that, arriving at LAX, she collapsed and underwent six hours of brain surgery at UCLA Medical Center to relieve a massive hematoma. This powerful book is Didions attempt to make sense of the weeks and then months that cut loose any fixed idea I ever had about death, about illness . . . about marriage and children and memory . . . about the shallowness of sanity, about life itself.


خرید کتاب سال اندیشه جادویی
جستجوی کتاب سال اندیشه جادویی در گودریدز

معرفی کتاب سال اندیشه جادویی از نگاه کاربران
پیدا کردن آن را به طرز شگفت آوری دشوار است در مورد این کتاب بنویسید. این بدون شک کتاب کامل در مورد داشتن شوهر شما به طور ناگهانی از یک حمله قلبی عظیم میمیرد در حالی که دختر شما در یک کاما در بیمارستان قرار دارد، در مورد شروع مبارزات پزشکی پزشکی مرگبار خود (یکی او نهایتا از دست می دهد، گرچه این € ™ خارج از محدوده این کتاب خاص). من فکر میکردم این خاطرات خیلی کامل بود که برای من قابل درک نبودن هر گونه انتقاد از آن بود. منتقدان می گویند این تنها یک راه برای غم و اندوه است، و جوان Didion انجام اشتباه است؟ یا فقط یک راه برای نوشتن در مورد grieving وجود دارد، و Joan Didion در حال انجام آن اشتباه است اگر شما هرگز از دست دادن هر کسی ناراحت شدید، من نمی دانم چگونه شما می توانید هر یک از این نظرات را نگه دارید. غم و اندوه از برخی خط مستقیم پیروی نمی کند، جایی که شما ویران شده و سپس روز به روز شما کمتر ویران می شود، تا یک روز شما خوب است. همانطور که این کتاب روشن می کند، غم و اندوه پراکنده و غیر قابل پیش بینی است. آن جریان می یابد. در اینجا هیچ منطقی در مورد آن وجود ندارد و تلاش برای تحمیل منطق به هیچ وجه به شما کمک نمی کند. بنابراین، جوآن دییدون پس از مرگ شوهرش، جان را از بیمارستان به خانه می برد، و اولین فکر او این است که او واقعا نیاز به بحث در مورد وضعیت با جان دارد. او در ابتدا نمی خواهد مردم در مورد مرگ خود بدانند، زیرا ممکن است شانس خود را برای بازگشت به آن خراب کند. با هر دو دختر و همسرش او دوباره و دوباره به وضعیت می رود، مثل اینکه با انجام این کار او می تواند تغییراتی را که قبلا رخ داده است تغییر دهد. او در طول آخرین بستری شدن در بیمارستان به لس آنجلس می رود، اما خیابان ها را با خاطراتی فرا می گیرد که باید راه های دقیقی را پیش بینی کند که هیچ وقت از مکان های دلخراش نگذرند که ممکن است برای بقیه بی فایده باشد از روز او به دکترش می گویید که او فقط نمی تواند وضعیت را ببیند. اگر همه این به نظر سنگین است، آن است. البته این است. اما کامل است. به نظر می رسد دو انتقاد اصلی از این کتاب است. یکی از این هاست که جوآن دیادیون یخ، آرام و بی احساس است. او به طور قطع به نظر می رسد این راه را گاهی اوقات: در زمان مرگ شوهرش، کارمند اجتماعی به او خواستار او \"مشتری بسیار سرد.\" قابل توجه است، با این حال، جوآن شگفتی آنچه که \"مشتری\" مجاز به انجام: â € œreak کردن؟ نیاز به آرامش جی جی؟ جوآن این را با قضاوت شگفت زده می کند، اما به وضوح با نوعی حسادت است؛ فقط به این دلیل که او این کارها را انجام نمی دهد، منظور از این است که او نمی خواهد. به همین ترتیب، انتقاد دیگر، IA € ™ مشاهده شده است که جوآن بیش از حد خودخواهانه است. جوآن این را در کتاب نیز بیان می کند. ما در فرهنگ ما خودمان را ترسانده ایم، اما، همانطور که او اشاره می کند، اگر شما از یک تجربه تهاجمی که کنترل آن ندارید، خودخواهانه پاسخ کاملا طبیعی است. و این است! بنابراین حدس می زنم که حقیقت این است که در این کتاب، جواد دییدون هر دو خودخواهانه و یک مشتری «کال» است. در این کتاب به طور کامل واضح می بینید مبارزه کسی است که سالهاست کنترل امور را تحت کنترل دارد در اواخر زندگی پیدا می شود که هیچ چیز تحت کنترل او نیست. چگونه می توان هر راه دیگری را نوشته اید فراتر از من است.

مشاهده لینک اصلی
دختر جوانی دیویدین Quintana به شدت بیمار شد و با یک عفونت جدی بستری شد. او در یک کاما پزشکی قرار گرفت و به حمایت از زندگی پرداخت. تنها چند هفته بعد، شوهر جوانی جان دون، پس از بازدید از دخترش در بیمارستان، از اتاق نشیمنش با او سخن گفت، او را متوقف کرد و در گوشه ای از یک کرونر عظیم کشته شد. چهار هفته بعد، کینتانا از بین رفته و احیا شد، اما تنها دو ماه بعد از آن، از یک هماتومای مغزی بزرگ سقوط کرد. جون دیدیون در سال جاری در این کتاب ثبت شد، که من فکر می کنم در مورد NPR یا جایی شنیدم، من کاملا مطمئن نیستم. من می دانم که شما همه چیز را به من لعنت بیوه هنگامی که پایین تنفر از من نفرت، اما این کتاب بود بسیار کمتر از من انتظار می رود. من از آن استفاده کردم، اما واقعا فکر کردم که بیشتر در مورد احساسات اوست. در عوض، Didion تحقیقات زیادی در مورد غم و اندوه انجام داد و بسیاری از یافته های او را در کتاب قرار می دهد. او زمان زیادی را صرف تجزیه و تحلیل شیوه کارها می کند و سعی می کند دریابید که آیا شی به نحوی رفتار می کند که @ normal @ for youraverage بیوه به نظر می رسد @ من یک بررسی را در Amazon.com خواندم که جوآن دیبی ها را به عنوانcool بنویسید @ و شاید فاقد احساسات، و من احساس کردم که در مورد این کتاب. بیشترین حرکت در کل کتاب این بود که او می گوید او متوجه شده بود که او در حال پاک کردن کمد شوهرانش بود، اما نمی توانست کفش هایش را از دست بدهد، زیرا وقتی به عقب برگشت، به آنها نیاز داشت. من به خودم فکر کردم، ولی اکنون جایی را می کشید @ اما شاید او نمی خواست به اشتراک بگذارند که این افکار دردناک منجر شد، چرا که هیچ نشانه ای از اینکه کفش ها را برداشت و آنها را در دیوارها گمراه کرد، گمراه شد. و من او را می خواستم من می خواستم او را به خشم خدا و همه برای قرار دادن او را در این وضعیت وحشتناک با شوهرش مرگ و دختران او بیماری های جدی است. اما به جای آن، او به نظر می رسید که جدا از هم نیست. شاید او نمی خواست این احساسات را به اشتراک بگذارد، اما اگر چنین بود، او نباید یک کتاب بنویسد که در مورد آن موضوع باشد. من این کتاب را به شدت ناامید کردم.

مشاهده لینک اصلی
@ شما به شام ​​و زندگی می رسند همانطور که می دانید آن را به پایان می رسد. سوال من از خودت متشکرم. @ من این کتاب را برداشت و خواندن آن را بیش از این دو خط کوتاه دانستم. این دو خط که به حفظ خاطرات تبدیل می شوند. من فکر می کنم من باید به طور مستقیم به آن کشیده شده، من نیاز به خواندن این کتاب زمانی که من انجام دادم. خاطرات دیرین ها، افکار، احساسات و اعمال خود را در طول سالی پس از مرگ شوهرانش و دخترانش بستری در نزدیکی مرگ را ثبت می کند (بعدا متوجه شدم که پس از انتشار این کتاب، دخترش مرد، واقعیتی که در انطباق بازی Broadway دخیل است). هیچ چیز در مورد این خاطرات احساساتی وجود ندارد، هرچند که به آسانی می تواند باشد. در عوض، خاطرات به عنوان ترکیبی از خاطرات روزنامه نگاران احساس می شود و همچنین هر اقدام را دنبال می کند. او به ما می گوید همه چیزهایی که او می کند برای سعی در فهمیدن شوهرش مرگ و بیماری های دختران است، و بیشتر متکی به علم برای پاسخ هایش است که او پیدا نمی کند. این یک کتاب کمک به خود نیست. آن را به من نگفت که چگونه به درستی گران. در عوض، من به من نشان داد که چگونه یک زن در شرایط خاص خود، در حال غم و اندوه خود بود و گاهی اوقات آن را درک نمی کرد. من نیاز به خواندن این کتاب زمانی که من انجام دادم و من آن را توصیه به هر کسی که تا به حال از دست دادن عمیق است که شما ممکن است به طور کامل بهبود نمی یابند. این نکته را به شما می آموزد که چگونه برای بهبودی، اما این ممکن است شما را کمتر احساس تنهایی و کمتر دیوانه زمانی که زندگی را به عنوان شما می دانید آن را به پایان می رسد و شما شروع به غرق شدن به سوال خود تسلیم.

مشاهده لینک اصلی
غم و اندوه متفاوت است غم و اندوه فاصله ندارد غم و اندوه در امواج، پراکسیسم، اضطراب ناگهانی است که زانوها را تضعیف می کند و چشم ها را کور می کند و باعث می شود که زندگی را از بین ببرد. تقریبا همه کسانی که تا به حال غم و اندوه را تجربه کرده اند این پدیده \"موج\" را ذکر می کند.\nمن نمی توانم به یاد داشته باشم وقتی که آخرین کتابم را گذرانده بودم. این یک موضوع غم انگیز، مرگ با دوره های غم و اندوه و غم و اندوه، را پوشش می دهد، اما من با شفافیت یک زن که این کتاب را یک سال پس از مرگش درگذشت، شگفت زده کرد. در حقیقت من نمیخواستم یک بررسی را بسازم، اما متاسفانه، ذهنم متوقف شد. من با نویسنده همکاری کردم چون شوهرم جان حدود دو سال پیش فوت کرد. من بعد از مرگش خاطراتی را نگه داشتم و آن را خواندم و متوجه شدم که من به شیوه بسیار عجیب و غریب عمل کردم. من خیلی زود متوجه شدم که زوج هایی که با هم زندگی می کردند، چرا که آنها همسرشان را دوست نداشتند، اما از خودشان وحشت زده بودند. من همچنین متوجه شدم که من نسبت به افرادی که دچار آسیب و احتمالا به شیوه ای شدم حساس تر بودم، مرگ جانم که برای من بسیار سخت بود، حتی برای او بسیار سخت بود. او رفته بود. او نمیتواند بازگشت کند. و این جایی است که جاند دییدن با شکوه افکار خود را در مورد اینکه چگونه او احساس کرد وقتی که شوهرش جان تقریبا چهل سال از مرگ یک حمله قلبی عظیم در اوایل شام در نیویورک جان سالم به در برد. نوشتنش شبیه یک رویاست. چطور چنین چیزی اتفاق افتاده است؟ آیا می توانست آن را پیشگیری کند؟ و سپس او، همانطور که او معتقد بود، رفتن به او بازگشت. او حاضر به دادن کفش شوهرش نبود. او برای بازگشت به آنها نیاز دارد. او می توانست او را با مراسم خاکسپاری بپذیرد، اما بعد از او خواسته شد که آیا او بتواند اعضای خود را اهدا کند. او در این مورد منعکس شده بود، اما معتقد بود که به دلیل عدم دسترسی به یک سیستم پشتیبانی از زندگی، او به بیمارستان منتقل نشد. بدیهی است که آنها چشم های جان را می خواستند؛ چشمان زیبای شوهرش. در مواجهه با این وضعیت وحشتناک، دخترش Quintana با آنچه که در ابتدا تصور می شد آنفولانزا، پس از آن پنومونی بود و سپس او به شوک سپتیک کامل رفت. این یک هفته یا حتی قبل از مرگ غیرمنتظره شوهر جوآن اتفاق افتاد. اما پس از آن ما به تدریج متوجه شدیم که او مشکالت مداوم قلبی دارد و به نظر می رسد آگاه باشد که مرگ خود را سرانجام بود. با این حال، با توجه به غم و اندوه، یکی از شگفتی ها، غم و اندوه است و می توانم تنها فرض کنم که این بخش اولیه عزاداری جوآن، یک سال بعد متوجه شد که رفتار او عجیب و غریب بود و من معتقدم که از دست دادن او برآمده است. این کتاب در سال 2005، یک سال پس از مرگ شوهرش منتشر شد و من امیدوارم که او با این شرایط کنار بیاید و خوب است. خاطرات همیشه وجود دارد اما زندگی همچنان ادامه دارد. چه گزینه دیگری وجود دارد؟ خودکشی کردن. خیلی آسان است اما می تواند بی رحمانه باشد. من همیشه با خودکشی سنکا مجذوب شدم. پس از بازجویی کوتاه Seneca گفته شد که زندگی خود را به پایان برساند، که تنها با دشواری بزرگ بود. او شریان هایش را قطع کرد، اما او خیلی پیر و خسته شده بود که خون به سختی فرار می کرد؛ بنابراین او از او خواست که او را برای این هدف صرف کند، اما این نیز اثر کمی داشته است. او تنها در زمانی که بردگانش او را به یک حمام داغ منتقل کردند و در بخار خنثی می کردند، دختر جوانی Quintana بهبود یافت اما پس از چند ماه به طور جدی بیمار شد و به همین ترتیب زندگی با ترس و وحشت ادامه یافت. جوآن با این فکر که او در طول بیماری دخترش بود، باقی مانده بود، اما به زودی مجبور شد به عنوان کوینتانا ازدواج کند. و جو با زندگی اش چه بود؟ من هم همین مشکل را دارم. و کتاب به زیبایی به پایان می رسد: â € | شما باید احساس تحولات تورم را تجربه کنید. شما مجبورید با تغییرات رو بروید. او [جان] به من گفت. هیچ چشم بر روی جادوگر نیست، اما او به من گفت. من باید این را در مورد جادوگر نگاه کنید. من فکر نکردم که این یک سرود است و خداوند همچنان به ما نگاه می کند. من این را دوست دارم این یک پایان مناسب برای یک کتاب کاملا مسحور و فوق العاده بود، نه یک بار بلکه سه بار خوانده شده است. من مذهبی هستم؟ نه در گذشته، اما افکار من در واقع در حال تغییر است.

مشاهده لینک اصلی
من فردی نیستم که در مراسم خاکسپاری گریه می کند من پیدا می کنم گریه در یک مراسم تشییع جنازه به عنوان سازنده به عنوان تلاش برای متوقف کردن رودخانه مشتاق با چند کاغذ حوله و یک کیسه شن و ماسه، هیچ چیز به دست آمده است. من راضی نیستم، چون حساس به اخراج و خانواده ام هستم. این فقط آن است ... من نمی دانم ... می دانم که هیچ چیز برای انجام دادن آن شخص وجود ندارد. رد کردن بالا واقعا من را مانند یک الاغ صدا می کند، بگذارید راه دیگری را امتحان کنم: مرگ چیزی است که همه ما باید قبول کنیم؛ پذیرش مرگ من راحت تر از آن است که برای دیگران انجام می شود. به عنوان مثال برای مثال Didion. در اینجا ما یک زن بسیار تحصیلکرده داریم که در سال بعد از مرگ شوهرش (جان گریگوری دان) جان خود را از دست می دهد. جان جان از یک سکته قلبی شدید. او سابقه ای طولانی از مشکلات قلبی داشت. او می دانست که این همان شیوه ای است که او می خواهد بمیرد. اما حتی با تمام این شواهد، شهادت شخصی او، دیادیون مرگ شوهرش را تکان دهنده می داند، آن گونه که انگار نابینا بود. (حقیقتا من راضی خواهد شد که هیچ کس نمی خواهد در هنگام گفتگو با کسی حرف بزند.) حالا من را متوقف کن، من را ببخش، اجازه بدهید ادامه بدهم. مرگ جان و در خود این داستان را قانع نمی کند. دختر کینتانا، جان و دیوید، و بیماری او چیزی است که این داستان را قانع کننده می سازد. می بینید، همه ما می میریم شوهران باید همسران خود را دفن کنند، و همسران باید همسران خود را دفن کنند. این زندگی است اما هیچکدام از ما هرگز نمیخواهند مجبور به دفن فرزند شوند. و راهی که دیدیون ساختن داستان او را به او اجازه می دهد فکر کند که او برای شوهرش گریه می کند، در واقع، او در واقع داستان خود را به این حقیقت می اندازد که او را در مورد از دست دادن دخترش می ترساند. می بینید، دییدون کار بسیار خوبی در بازنویسی عشق بزرگ او و جان تقریبا چهل ساله داشت. اما برخی از جزئیات که خواننده را به آن می دهد، تنها نشان می دهد که ما (خوانندگان) هرگز نمی دانیم چطور بود که جان با جان زندگی می کردیم. ما هرگز نمی دانیم که چه چیزی برای رسیدن به یک بلیط رایگان در کنکورد نیاز دارد؛ ما هرگز نمی دانیم که چه می خواهیم برای دریافت بلیط های رایگان از کمیساریای NBA؛ اساسا، ما هرگز نمی دانیم که چطور زندگی یک زندگی با نفوذ و اعتبار داشته باشیم. اما، حتی بدون دانستن این جنبه از زندگی او، همه ما بیش از احتمالا در برخی موارد ترس از فرزند ما، که پل است که ما را به Didion متصل است. در طول هرج و مرج (روایت درخشان، تکنیک سبک) زمانبندی و جابجایی موقتی از طریق وارث، Didion قادر به پنهان کردن ترس او از از دست دادن تنها فرزند خود است. متاسفانه، Didion نیز متوجه است که این سال از تفکر جادویی در مورد شوهرش و بیشتر در مورد دختر او کمتر است و درب را برای خوانندگان ما بارها و بارها بسته است، همانطور که ما در حال حاضر برای دیدن یک نگاه واقعی واقعی به غم و اندوه Didionâ € ™ ثانیه. می بینید، دیوید توانست با مرگ شوهرش مقابله کند. آنچه که او قادر به مقابله با آن نبود، احتمال از دست دادن فرزندش بود. اما حتی با فقدان این احساسات بنیادی، و درج بینش از روانپزشکان بی شماری و مقالات تحقیق در مورد غم و اندوه، داستان کار می کند. Didion می داند که ممکن است بتواند از خواننده پنهان شود، تا زمانی که او بتواند یک گام در مقابل احساساتش باقی بماند، به ما اجازه می دهد که چه اطلاعاتی به ما منتقل شود. خوشبختانه برای ما، غم و اندوه و سردرگمی و ناامیدی و خشم و بدبختی هیچ مرزی را نمی دانند. آنچه که در صفحه نوشته شده است هرگز گفته نشده است با جزئیات بی نهایت در میان فضاهای حوادث و گفتگوها در داستان گفته شده است. سالی است که کتابهای دیوید واقعا قهرمان است. من کاملا مطمئن هستم که قادر نخواهم بود به درستی عمل کند. اما این نیز پر از وعده، رستگاری، و امید است. این یک داستان زیبا و تراژیک است، که مطمئنا تبدیل به یک کلاسیک در مورد مرگ و فراز وحشتناک است. بسیار توصیه می شود

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب سال اندیشه جادویی


 کتاب گری لینکر پشت درهای بسته
 کتاب گذری به ابدیت
 کتاب شرفنامه (تاریخ حفیظ الله خانی)
 کتاب The Woman in Me
 کتاب یک دست گلف با پدرم
 کتاب خاطراتی از دنیای پزشکان و پرستاران