کتاب دنیای ناشناخته من

اثر پیمان قلعه از انتشارات آریا دانش-بهترین خود زندگی نامه ها

پیمان قلعه در کتاب دنیای ناشناخته من سعی دارد تا با بیانی ساده، سرگذشت زندگی خود را به عنوان فردی نابینا، در قالب داستانی جذاب به رشتهٔ تحریر درآورد.

به نظر شما دنیا از دید یک نابینا چطور به نظر می‌رسد؟ این پرسشی است که شاید حداقل یک بار در ذهن خیلی از ما آمده باشد. این سؤال زمانی به ذهن انسان‌ها خطور می‌کند که دیدن دنیا را صرفاً فیزیکی و با چشم ظاهر بدانند، اما زمانی که شما به دیدن از منظر چشم درون نگاه کنید، دیگر تفاوت چندانی بین یک فرد عادی و یک نابینا وجود نخواهد داشت.

شما بعد از مطالعه این کتاب عقایدتان نسبت به دنیا تغییر کرده و از رازهایی مطلع خواهید شد که قبل از این از وجودشان خبر نداشتید. همچنین نگاه‌تان نسبت به پیرامون‌تان متفاوت از گذشته می‌شود و مشکلات در برابرتان بسیار کوچک‌تر خواهد شد. به مفهومی کامل‌تر طرز فکرتان به طور کلی تغییر می‌کند.

در واقع کتاب دنیای ناشناخته من، ضمن این که دیدتان را نسبت به دنیا عوض می‌کند، چیزهای بسیاری را به شما می‌آموزد. بنابراین کتاب حاضر اثری آموزنده است که در آن پیمان قلعه تا جای ممکن مطالب مختلفی را از زندگی خودش برای شما روایت می‌کند.

در بخشی از کتاب دنیای ناشناخته من می‌خوانیم: روزی که به یک دریاچه رفته بودیم که جایی جدید و ناشناخته برای‌مان بود و کسی جرأت نمی‌کرد وارد آب شود. تا این که من پیش قدم شده و وارد آب شدم. بعد از من بود که بقیه جرأت وارد شدن به دریاچه را پیدا کردند.

من یاد گرفتم که باید کارهایم به بهترین شکل ممکن انجام دهم تا دیگران به جای این که مدام نگران من باشند، بتوانند به من اعتماد کنند. رفتارم خیلی عادی بود و حتی از عصای نابینایان هم استفاده نمی‌کردم. پدرم دوست نداشت عصا به دست بگیرم و خودم هم به مرور زمان دیگر علاقه‌ای نداشتم از عصا استفاده کنم. تا جایی که تا آخرین روزی که در ایران بودم هیچ وقت از عصا استفاده نکردم.

بعضی اوقات اعضای خانوادهٔ خودم هم باورشان نمی‌شد که من توانایی دیدن ندارم چون به راحتی در خانه رفت و آمد می‌کردم و همه‌جا می‌رفتم. در کوچه بازی می‌کردم و با بچه‌های فامیل کشتی می‌گرفتم و حتی هر ده نفر آن‌ها را شکست می‌دادم. پر زور و فعال بودم و در کوچه دوچرخه سواری می‌کردم و همیشه تا حدی از گوش‌هایم استفاده می‌کردم که حکم چشم را برای من داشتند.

مثلاً با حس شنوایی‌ام همه چیز را حس می‌کردم و به اصطلاح می‌دیدم. از روی انعکاس صداها و صدای محیط می‌توانستم بفهمم فاصلهٔ من تا دیوار رو به رو چقدر است یا این که رو به رویم تا چه فاصله‌ای باز است، آدم‌ها کدام سمت هستند و کجا کسی نیست… همهٔ این‌ها را با گوش‌هایم حس می‌کردم.


خرید کتاب دنیای ناشناخته من
جستجوی کتاب دنیای ناشناخته من در گودریدز

معرفی کتاب دنیای ناشناخته من از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب دنیای ناشناخته من


 کتاب شرفنامه (تاریخ حفیظ الله خانی)
 کتاب The Woman in Me
 کتاب یک دست گلف با پدرم
 کتاب خاطراتی از دنیای پزشکان و پرستاران
 کتاب شفق در خم جاده ی بی رهگذر
 کتاب طبیعت بیجان با صدف ها و لیمو